loading...

ذهن شلوغ مهتا

Content extracted from http://mahtah.mihanblog.com/rss.aspx?1738776023

بازدید : 126
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 20:46
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ذهن شلوغ مهتا
این قرنطینه طولانی شده و کم کم همه دارن خسته میشن. فک کنم من جزء محدود آدمایی هستم که خود قرنطینه اذیتم نمیکنه. نگرانم. خیلی نگران سلامتی عزیزانم هستم. کاش همه رعایت کنن. خواهر کوچیکه و بزرگه فعلا دووم اوردن و نیومدن شمال. با این که سر کار نمیرن. با این که خونه خواهر کوچیکم یه 30 متری بیشتر نیست و بچه کوچیک دارن. اما فک کنم چند روز دیگه بیان...خواهرزاده بزرگم یه سره پشت تلفن زار میزد که کاش اونجا بودم و سعی میکرد دل مادربزرگش نرم کنه که بیان شمال. اما خواهر بزرگه خودش تو گروه پرخطره و تحت درمان به خاطر ام اس. از اون طرف برادر و زن داداشم هم کادر درمان. خیلی خطرناکه. دلم میخواست کنار هم بودیم. اما کاش نیان. کاش تو خونه‌هاشون سلامت باشن و زود یه درمان مناسب برای این بیماری لعنتی پیدا بشه.

خدای من به همه کمک کن بهترین تصمیم بگیرن و بتونن درست به موارد بهداشتی عمل کنن و اسیر احساسات نشیم..

خدای من همسرم، فرزندانم، مادر و پدرم، خواهرها و برادرم و خانواده‌هاشون و خانواده همسر به خودت میسپارم. سلامت نگهشون دار.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 62
  • بازدید کلی : 1575
  • کدهای اختصاصی